به نام خدایی که در این نزدیکی است
درد دلت را برمی داری
از سبد دلتنگی
کنار رود زلال «دوستی» می نشینی
دستت را به آب میزنی
چه قدر سرد است !
باورت نمی شود ...
سکوت چکه چکه از دست لحظه هایت می چکد
یک مشت بغض به صورت دلت می پاشی
بر می گردی
سنگین تر از همیشه ....
پ.ن : از هیچ دوستی دلگیر نیستم
"بازی با واژه ها" بود . همین ...